طاقت من طاقت دل طاقت سنگ است
غزل پریده رنگ است دل ترانه تنگ است
نه در زمین نه در زمان جای درنگ است
بیا که وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است
هر کسی همنفسم شد دست آخر قفسم شد
من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد
اون که عاشقانه خندید خنده های منو دزدید
پشت پلک مهربونی خواب یک توطئه می دید
رسیده ام به ناکجا خسته از این حال و هوا
حدیث تن نیست مرا طاقت من نیست