به عشق در زدنهات به آهنگ قدمهات
به گرمی نفسهات منو محتاج کردی
به روبرو نشستن به گوش دادن به حرفات
نگاه کردن به چشمات منو محتاج کردی
به واژه های تازه تو شعر هر ترانه
به شعری عاشقانه منو محتا ج کر د ی
از آن روزی که ای عشق تو در قلبم نشستی
به عشقی جاودانه منو محتاج کردی
میرفتم رو به چشمه میدیدم که سرابه میرفتم
سوی بختم میدیدم که خام خوابه
به هر کس که میگفتم چه میدونی تو از عشق
میدیدم که سئوالم همیشه بی جوابه
برای دل سپردن ما که غرق نیازیم
کمک کن تا بهشت و تو این دنیا بسازیم
میون اهل احساس دلم در جستجو بود
مثل تو پیدا کردن برام یک آرزو بود